English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8219 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
tolerable U تحمل پذیر
bearable U تحمل پذیر
endurable U تحمل پذیر
sufferable U تحمل پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
repairable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible U تفوق پذیر فراز پذیر
reparable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable U امیزش پذیر امتزاج پذیر
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendable U تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
tolerances U تحمل
good humor U تحمل
endurance U تحمل
enduringness U تحمل
passiveness U تحمل
longanimity U تحمل
tolerance U تحمل
toleration U تحمل
experiencing U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
weather U تحمل یابرگزارکردن
undergone U تحمل کردن
forbearance U تحمل امساک
weathers U تحمل یابرگزارکردن
weathered U تحمل یابرگزارکردن
dree U تحمل کردن
toll U تحمل خسارت
tolerated U تحمل کردن
intolerance U عدم تحمل
unbearably U تحمل ناپذیر
unbearable U تحمل ناپذیر
tolerates U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
support U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
defrayal U تحمل هزینه
undergo U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
tolerable U قابل تحمل
sustained U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
abiding U تحمل کننده
to give support to U تحمل کردن
beyond bearing U غیرقابل تحمل
to bear out U تحمل کردن
bearing capacity U فرفیت تحمل
bearing capacity U گنجایش تحمل
take it <idiom> U تحمل مشکلات
expected time U زمان تحمل
sustainable U قابل تحمل
bearing capacity U قدرت تحمل
abhide U تحمل کردن
good humouredly U با صبر و تحمل
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
tolerator U تحمل کننده
impassibility U تحمل ناپذیری
supportable U قابل تحمل
insufferable U تحمل ناپذیر
fault tolerance U تحمل نقص
dure U تحمل کردن
insupportable U تحمل ناپذیر
intolerable U تحمل ناپذیر
beyond bearing U تحمل ناپذیر
lie down under U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
frustration tolerance U تحمل ناکامی
tolling U تحمل خسارت
tolls U تحمل خسارت
keep up U تحمل کردن
intolerableness U تحمل نا پذیری
intolerancy U عدم تحمل
forbore U تحمل کرد
intolerability U تحمل ناپذیری
thole U تحمل کردن
tolerances U حدود قابل تحمل
tolerably U بطور قابل تحمل
breaking load U حداکثر تحمل بار
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
tolerance U حدود قابل تحمل
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
to live through something U چیزی را تحمل کردن
bearingly U از روی تحمل و بردباری
gameness U طاقت تحمل مصائب
stomach U اشتها تحمل کردن
borne U تحمل کرده یاشده
outstand U بیشتر تحمل کردن
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stress tolerance U تحمل فشار روانی
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
intolerable U غیر قابل تحمل
stomachs U اشتها تحمل کردن
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
comport U جور بودن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
bears U تاب اوردن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
bearing U قسمت تحمل کننده بار
ties U عضو تحمل کننده کشش
tie U عضو تحمل کننده کشش
stick U پیچ درکار تحمل کردن
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
dual U در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
soluble U حل پذیر
solvable U حل پذیر
cleavable U رخ پذیر
pi acceptor U پی پذیر
pliable U خم پذیر
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
placable U دلجویی پذیر
healable U درمان پذیر
reclaimable U ادعا پذیر
precipitable U تعلیق پذیر
improvable U بهبود پذیر
spottable U لکه پذیر
improvably U اصلاح پذیر
impressible U تاثیر پذیر
stainable U لکه پذیر
pilable U انحنا پذیر
susceptible of change U تغییر پذیر
placative U تسکین پذیر
superimposable U انطباق پذیر
remediable U درمان پذیر
subduable U تسخیر پذیر
proprotionable U تناسب پذیر
tensible U کشش پذیر
teachable U تعلیم پذیر
flxible U خمش پذیر
regulable U تنظیم پذیر
refutable U تکذیب پذیر
fusible U گداز پذیر
reflexible U انعکاس پذیر
gaugeable U پیمایش پذیر
generable U زایش پذیر
glass jaw U بوکسوراسیب پذیر
plunderable U چپاول پذیر
reducible U تقلیل پذیر
protractile U امتداد پذیر
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com